روزنوشت های کفشدوزک

مینویسم تا یادم بمونه همه این روزا رو

روزنوشت های کفشدوزک

مینویسم تا یادم بمونه همه این روزا رو

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کفشدوزک» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

دلتنگی

 دلم میگه بهش تکست بدم . بگم: خدایی تو دلت واسم تنگ نمیشه...دلت واسه صدام تنگ نشده...دلت نمیخواد بشینم کلی حرف بزنم برات تو همش نگا چشام کنی

دختر منطقی اما میگه بزار راحت باشه ... بزار منطقی فک کنه

ولی خدایی یکی بیاد بگه ینی چی میگذره تو دلش این روزا

  • ۰
  • ۰

ده سال از اولین روزی که فضایی به اسم خوابگاه رو تجربه کردم گذشته و من هنوز بعد ده سال به این چهار دیواری خسته کننده و پر از محدودیت با آدمای جورواجورش عادت نکردم.

بهم میگه، خب تو که با این اوصاف باید خیلی گرگ تر از همشون باشی....خیلی زرنگ تر باشی....تو باید راحت تر کنار بیای با شرایط و سختیاش...میخندم تو روش و هیچ جوابی ندارم‌.

واقعیت اینه به بعضی چیزا هیچ وقت نمیشه عادت کرد.

نمی‌دونم....شایدم واسه من اینطور بوده. بهش میگم ، شده تو یه لحظه سقف آروزهات بشه دیدن آسمون....نفس کشیدن تو یه سطح بدون دیوار و هوای آزاد....یه شبایی اینا میشه درد

میگه قوربونت برم...تموم میشه خب میخندم ....می‌دونم فعلا قرار نیست چیزی عوض بشه.

ولی چشماش منتظره.... منتظر آروم شدنم. دلم گرم میشه....آروم میشم کنارش... نمی‌دونم از سر اینه که می‌دونم منتظره، یا واقعا تأثیرشه...

فقط می‌دونم حالم خوبتر میشه خیلی خوبتر


**راستی؛ شایدم هردوش یه معنی رو میده...یکی بیاد که باهاش حالت خوب باشه...حالا به هر شکلی

  • ۰
  • ۰

سلام برسون...

تجربه دو سال گذشته بهم اینو یاد داد که حتی یه (سلام) ساده هم نباید به کسی گفت برسونه.
یه شخص سوم گاهی حتی همین ساده ترین جمله رو درست نمیتونه برسونه. چه برسه حرف های طولانی ، پیام ها ، خبر ها، دل پری ها و خلاصه حرف‌های مهم و اساسیتو ...
اگه چیزی تو دلت هست؛ یا مستقیم با مخاطب اصلی اون حرف درمیون بزار؛ یا این که اگه تواناییشو داری تو دلت نگهش دار.
نه این که آدمای دیگه رو واسطه قرار بدی....حالا هرچقدر هم اون شخص سوم آدم درست و قابل اعتمادی باشه این واسطه گذاشتن ، خواسته یا ناخواسته باعث به وجود اومدن سوءتفاهم و تو ادامه ی اون، دلخوری هایی میشه که گاهی ضرراش جبران نمیشه

بعضی دل شکستن هارو با هیچی  نمیشه جبرانش کرد... 
  • ۰
  • ۰

قضاوت

هروقت ناراحت شدم از برخوردی از اطرافیانم؛حرفی ، عکس‌العملی ، نگاه و قضاوتی یا هرچیز دیگه؛ به جای ناراحتی، قضاوت و محکوم کردن اون آدم به این فکر کردم کجاها خودم اون شکل برخوردی رو داشتم.
اگه نداشتم خوشحال شدم و اگه بوده محکوم کردم خودمو.
هرچی که بوده تلاش کردم از اونجا به بعد بیشتر حواسم به رفتارم باشه.
گاهی خییلی زود دیر میشه :)))