روزنوشت های کفشدوزک

مینویسم تا یادم بمونه همه این روزا رو

روزنوشت های کفشدوزک

مینویسم تا یادم بمونه همه این روزا رو

۵ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۸ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

لانگ دیستنس۲

کاف نوشته بود: لانگ دیستنس فقط اونجا که ابی میخونه:

حالا راه تو دورررره، دل من چه صبوررره …

دلم لرزید :(

راستی دل چقد باید صبوری کنه...تا کجا...این تکنولوژی لعنتی کی قراره به «بغل از راه دور» برسه....

کی قراره تموم بشه فاصله ها


  • ۰
  • ۰

رفاقت

ینی این جمله رو باید با طلا نوشت :


"خدایا تو من و از شر دوستام حفظ کن؛ من خودم حواسم به دشمنام هست"


ینی چندبار باید سرت به سنگ بخوره تا بفهمی اعتمادی وجود نداره تو دنیا!رفاقت معنی نمی‌ده

خدایی قصدم غر زدن نیستا....به قول جمله‌ی معروف بینمون (الان خیلی تو حال خوب و بی عصبانیت دارم این حرف رو میزنم) ولی آخه لعنتی چقد بعضیا عجیبن....چه راحت نمکدون میشکونن....

بیخیال اینا...

هوا چه خوبه امشب❤

  • ۰
  • ۰

دانشگاه بی خاصیت

یه کار پاره‌وقت واسه این روزای الکی چیه؟!
همونم نداریم⁦ :(


از کلاس های دانشگاه بدم میاد.
اصلا باید این شکلی بود که هر ترم چند تا واحد برمیداشتیم...بعد رفرنسشونو بهمون میدادن ....خودمون می‌رفتیم میخوندیم...هروقت هم سوال داشتیم می‌رفتیم از استادا می‌پرسیدیم...آخر ترم هم می‌رفتیم امتحان..
آخه هفته‌ای پنج تا تمرین، یه کدنویسی...اونم فقط واسه یه درس....
  • ۰
  • ۰

تست صدا

نشستی از همه ی اون آدمایی که اومدن برای تست گفتی
از صداهای خوبشون
از داوریتون
از شوخی و خنده ها و این که کی ، چی گفته
حتی از تست دادن خودت....
حواست نبود دلم گرفته...از این که میتونستم باشم و نبودم...که یه موقعیت جالب رو از دست دادم...چیزی نگفتی از جای خالیم
حتی بعدا هم نگفتی که تیزر و دیدی یا نه...یا اصلا نظرت چی بود...
من که همیشه به خاطر صدام ناراحت بودم...بدم میومد....همین شما ها گفتین خوبه...
اما حالا....
این روزا و شلوغیه کارت نمی‌دونم قراره به کجا برسه...کاش خیر باشه برامون....کلی موفقیت داشته باشه برامون
همین...
  • ۰
  • ۰

نمی‌دونم

باید واسه امتحان یکشنبه بمونم...مقاله هم باید یکشنبه ارائه بدم....از صبح خیلی  بیدارم و الان چشمام باز نمیمونه از شدت خواب....عاقلانه ترین کار یه چرت نیم ساعته س...اما نمیتونم قبلش اینا رو نگم.

با بی معرفتی هم مسابقه رو رفت و هیچی نگفت...هم دیشب و با دوست جدیدش رفت...امروز هم اومده داره تعریف می‌کنه برام...چیکا کنم...دست بزنم برات...

ینی تو ده دقیقه حرف سه بار این نکته رو گفت که با ماشین اون رفته و با بچه ها نرفته...خب که چی...خوش به حالت....

منم نیومدم...چرا....واسه حصوح امثال تو دور و برم....

هوففففف

خوبه اینجا هست...نیازی به نوشتن لود